عطرپیراهنت
تاکی بخوانم تو را به خویش ؟
باصدایی گرفته و نفسی بریده
امیدم ناامید شد وهیچگاه عطرپیراهنت را باد نیاورد....
هرروز چشم براه جاده ی بی انتهای انتظارم
بااحساساتی پراز درد و چشمانی پراز اشک
نه من یعقوبم و نه تو یوسف و نه اینجا کنعان....
ما فراموش شدگانیم که در عمق خاطره ها مدفونیم.............
نظرات شما عزیزان: